ريشه هاي ارزشي ما و همجنسگرايي
خيلي وقتها اين كه چرا رفتاري يا عقيده اي آزارمان مي دهد بخوبي قابل تجزيه تحليل است ولي مواردي نيز وجود دارند كه برخورد يا رفتاري ما را بشدت آزار مي دهد ولي قادر نيستيم بخوبي بيان كنيم كه نكاتي كه دشمني و نارضايتي ما را برانگيخته اند كدامند. بعنوان مثال براي ناپسند دانستن دروغگويي مي توان دلايل بسياري برشمرد كه با منطق امروزي قابل پذيرش باشند:
1-در جامعه اي كه مردم هم دروغ مي گويند هر مبادله اي نا ممكن است (شامل كالاها و خدمات مادي و معنوي)
2-دروغگويي موجب سلب اعتماد مشتريان شده و به فروش كالاها و خدمات لطمه مي زند.
3-دروغگويي با از بين بردن اعتبار افراد، معاملات اعتباري را خدشه دار مي كند.
4-با از بين بردن اعتماد مقابل به افراد صدمات روحي رواني وارد مي كند (در خانواده و اجتماع)
…
بهمين ترتيب مي توان دلايل بيشماري براي ناپسند دانستن دزدي، قتل، تجاوز، زنداني كردن بي دليل افراد و … برشمرد.
پاره اي اوقات نمي توانيم به وضوح بيان كنيم چرا رفتاري ما را آزار مي دهد و در اين موارد تنها پاسخي كه به ذهنمان مي رسد اين است كه "من اين رفتار را نمي پسندم". توضيح اين امر كمي پيچيده است ولي غير ممكن نيست.
آيينها و سنتهاي بسياري هستند كه ما بدون دانستن چراييشان به آنها پايبند هستيم. بعنوان مثال:
نياكان ما اعتقاد داشتند كه هنگامي كه سال كهنه پايان مي يابد روح مردگان ما براي آگاهي از وضعيت زندگان به زمين باز مي گردند بدين ترتيب زندگان خانه هاي خود را پاكيزه، مي كنند، لباس نو مي پوشند و دور هم جمع مي شوند كه مردگان را شاد كنند. چند هزار سال بعد ما هنوز نوروز را تقريبا به همان شكل جشن مي گيريم ولي نه به همان دلايل، بلكه به دلايلي كه با منطق امروزي سازگارند چرا كه از ديدگاه ما:
1-خانه تكاني آخر سال ضروري و مفيد است
2-ديدن اقوام و آشنايان دلگرمي بخش است.
3-چيدن سفره هفت سين با گل و سبزه زيبا و روحنواز است و …
همچنين در بسياري از فرهنگهاي باستاني و حتي قبيله اي ازدواج با محارم ناپسند شمرده مي شده. امروز اين ضد ارزش فارغ از هر توجيهي كه در گذشته داشته، با توجه به دستاوردهاي علم ژنتيك با شدت بيشتري ضد ارزش شمرده مي شود.
از شروع نقد سيستم حكومتي پادشاهي و زير سوال بردن آن بيش از 4 قرن مي گذرد. ولي هنوز در بعضي از كشورها پادشاهان حكمراني مي كنند ولي اهميت و اعتبارشان از بين رفته و بيشتر شان دخالتي در اداره امور كشور ندارند.
بدين ترتيب بنظر مي رسد اگر ارزش يا عقيده اي را بتوان با نيازهاي روز جامعه تطبيق داد و برهانهايي در دفاع از آن اقامه كرد كه در سيستم فكري روز جامعه قابل پذيرش باشند، آن ارزش يا عقيده دوام مي يابد و در غير اينصورت نابود مي شود ولي اين نابودي بدليل لختي انسانها در برابر تغيير، ممكن است چندين دهه يا قرن بطول انجامد چرا كه ابتدا نخبگان جامعه سر ناسازگاري با آن عقيده بر مي دارند و سپس آن مخالفت به سطوح پايينتر جامعه انتقال مي يابد و به مرور زمان هنگامي كه اكثريت جامعه ايده مزبور را غير منطقي بيابند آن ارزش به ضد ارزش تبديل خواهد شد يا اهميت خود را از دست خواهد داد.
بي تفاوتي روز افزون جوامع مدرن به مساله همجنسگرايي و عدم موضع گيري اخلاقي در برابر آن نيز ريشه در تحولات تاريخي اجتماعي دارد. همجنسگرايي در جامعه سنتي به سست شدن خانواده كه مهمترين نهاد تشكيل دهنده چنين جامعه اي است مي انجامد و اگر گسترش يابد نتيجه آن كاهش جمعيت و در نتيجه نيروي كار جامعه سنتي است. که اين امر با پيشرفت روشهای باروری مصنوعي موضوعيت خود را از دست می دهد. در جامعه سنتي پدر يا نان آور خانواده وظيفه تامين نيازهاي مادي و مادر وظيفه نگهداري از فرزندان را برعهده دارد و در جامعه هاي مدرن بخصوص جامعه هاي اروپايي با پيشينه سوسياليستي، در صورت فروپاشي خانواده اين وظيفه بر عهده دولت و سيستمهاي تامين اجتماعي است. كشورهاي اسكانديناوي نمونه خوبي اند كه در آنها در کنار سيستم تامين اجتماعی پيشرفته و سيستم حکومتی بسيار دمکراتيک همجنسگرايان از حقوق اجتماعی و انسانی مساوی برخوردارند.
بنظر می رسد با بازتعريف مفاهيمی چون ازدواج، همسری و خانواده نگاه به مساله همجنسگرايي نيز دستخوش تغييراتی اساسی شده است و اين نگاه جديد از جوامع مدرن به جوامع سنتی آرام آرام انتقال پيدا خواهد کرد و البته شايد از نظر الويت بعد از حقوق زنان و آزاديهای فردی و سياسی به آن پرداخته خواهد شد.
برچسبها: ريشه هاي ارزشي ما و همجنسگرايي